کد مطلب:331001 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:343

مقدمه: نظری به اقتصاد اسلامی
مقدمه: نظری به اقتصاد اسلامی

كسانی كه فكر می كنند مسائل زندگی از یكدیگر جداست و هر چیزی یك مرز و یك قلمرو خاص دارد و هر گوشه ای و قسمتی از زندگی بشر به یك شی ء بخصوص تعلق دارد، تعجب و احیاناً انكار می كنند كه كسی مسئله ای به نام «اقتصاد اسلامی» طرح كند، زیرا به عقیده اینها هریك از اسلام و اقتصاد یك مسئله جداگانه است، اسلام به عنوان یك دین برای خودش و اقتصاد به عنوان یك علم و یا یك فلسفه برای خودش، اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمروی دیگر، همچنانكه فرهنگ، سیاست، قضاوت و حتی اخلاق هر كدام قلمروی جداگانه از اسلام دارند.

بعضی پا فراتر نهاده و گفته اند زندگی به طور كلی یك مسئله است و دین مسئله دیگر، دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط كرد.

این اشخاص اشتباه اولشان این است كه مسائل زندگی را مجرد فرض می كنند؛ خیر، زندگی یك واحد و همه شئونش توأم با یكدیگر است؛ صلاح و فساد در هریك از شئون زندگی در سایر شئون مؤثر است. ممكن نیست اجتماعی مثلًا فرهنگ یا سیاست یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد اما دینش درست باشد و بالعكس.

اگر فرض كنیم دین تنها رفتن به مسجد و كلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 402

است ممكن است كسی ادعا كند مسئله دین از سایر مسائل مجزاست، ولی این مطلب فرضاً درباره مسیحیت صادق باشد درباره اسلام صادق نیست.

دوگونه پیوند اسلام با اقتصاد

اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد: مستقیم و غیر مستقیم. پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد از آن جهت است كه مستقیماً یك سلسله مقررات اقتصادی درباره مالكیت، مبادلات، مالیاتها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازاتهای مالی یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و غیره دارد.

اسلام كتاب البیع، كتاب الاجاره، كتاب الوكاله، كتاب الرهن، كتاب الارث، كتاب الهبه، كتاب الوقف دارد.

و از طرف دیگر می دانیم اصل «نُؤمِنُ بِبَعْضٍ و نَكْفُرُ بِبَعْضٍ»- همان طور كه قرآن كریم می فرماید- مطرود است. علیهذا یا باید اسلام را دربست بپذیریم و یا باید دربست رد كنیم.

پیوند غیر مستقیم اسلام با اقتصاد از طریق اخلاق است. در این جهت برخی مذاهب دیگر نیز كم و بیش چنین می باشند. اسلام مردم را توصیه می كند به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار؛ منع دزدی، خیانت، رشوه. همه اینها در زمینه ثروت است و یا قسمتی از قلمرو این مفاهیم، ثروت است. تا حدود مسائل اقتصادی روشن نشود حدود عدالت و امانت و عفت و احسان و همچنین حدود دزدی و خیانت و رشوه روشن نمی شود.

نظر اسلام راجع به ثروت

ما آنگاه كه می خواهیم نظری به نظام اقتصادی اسلام بیفكنیم اول باید ببینیم نظر اسلام درباره ثروت و مال چیست؟ ممكن است كسی بپندارد كه اسلام اساساً ثروت را مطرود و به عنوان یك امر پلید و دور انداختنی می شناسد، چیزی كه پلید و مطرود و دور انداختنی است دیگر مقرراتی نمی تواند داشته باشد؛ به عبارت دیگر مكتبی كه نظرش درباره یك شی ء معین این است كه آن چیز دور افكندنی است آن مكتب نمی تواند مقرراتی درباره آن چیز داشته باشد، همه مقرراتش این خواهد بود كه آن چیز را به وجود نیاورید، دست به آن نزنید، دست به دست نكنید، مصرف

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 403

نكنید؛ همچنانكه درباره مشروب چنین مقرراتی آمده است: لَعَنَ اللَّهُ بایِعَها وَ مُشْتَرِیَها وَ آكِلَ ثَمَنِها وَ ساقِیَها وَ شارِبَها ....

جواب این است كه اشتباه بزرگی است این اشتباه؛ در اسلام مال و ثروت هیچ وقت تحقیر نشده است، نه تولیدش، نه مبادله اش، نه مصرف كردنش؛ بلكه همه اینها تأكید و توصیه شده است و برای آنها شرایط و موازین مقرر شده است و هرگز ثروت از نظر اسلام دور افكندنی نیست بلكه دور افكندنش (اسراف، تبذیر، تضییع مال) حرام قطعی است. اشتباه از آنجا ناشی شده كه اسلام با هدف قرار دادن ثروت، با این كه انسان فدای ثروت شود مخالف است و سخت مبارزه كرده است؛ به عبارت دیگر پول پرستی را و اینكه انسان برده پول باشد [محكوم كرده است،] به عبارت دیگر اینكه انسان پول را به خاطر خود پول و برای ذخیره كردن و اندوختن بخواهد كه «الَّذینَ یَكْنِزونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ الیمٍ ...» «1»

كه نام این حالت حرص و آز است، و یا پول را فقط برای پر كردن شكم و برای عیاشی و بیكاری و ولگردی بخواهد كه نام آن شهوترانی است. در این حالت پول خواستن توأم است با دنائت و پستی و محو شخصیت انسانی در پول و فقدان هرگونه شخصیت انسانی و شرافت معنوی.

نقطه مقابل، این است كه انسان پول را به عنوان یك وسیله برای فعالیت و عمل و تسهیل و تولید بخواهد. در این صورت پول تابع آن هدف كلی است كه انسان پول را برای آن هدف می خواهد.

حدیثی است از رسول اكرم: نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلرَّجُلِ الصّالِحِ. مولوی مضمون این حدیث را به نظم آورده می گوید:

مال راگر بهر دین باشی حَمول نِعمَ مالٌ صالحٌ خواندش رسول

آب در كشتی هلاك كشتی است ور بود در زیر كشتی پشتی است

تشبیه ثروت و انسان به دریا و كشتی از آن نظر كه در یك وضع او را غرق می كند و در خود محو می كند و شخصیت او را محو می سازد و در صورت دیگر نه تنها ضربه به شخصیت او نمی زند، وسیله ای منحصر است برای رسیدن به مقصد و تكمیل او شخصیت خود را، فوق العاده تشبیه خوبی است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 404

آیه كریمه «انَّ الْانْسانَ لَیَطْغی . أنْ ر اهُ اسْتَغْنی » «1»

نقش پول را در فاسد كردن شخصیت انسانی بیان می كند؛ همچنین آیه كریمه «وَ لاتُطِعْ كُلَّ حَلّافٍ مَهینٍ. هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمیمٍ. مَنّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ اثیمٍ. عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنیمٍ. انْ كانَ ذا مالٍ و بَنینَ. اذا تُتْلی عَلَیْهِ ایاتُنا قالَ اساطیرُ الْاوَّلینَ» «2»

و آیه كریمه «زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَالْقَناطیرِ المُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ» «3»

. همان طور كه هدف دورانداختن و ترك گفتن عملی زن و فرزند نیست، هدف دور افكندن پول و ثروت هم نیست.

اسلام كه پول پرستی را محكوم كرده است پول و ثروت را محكوم نكرده است، زیرا:

الف. تولید ثروت (كشاورزی، دامداری، صنعت و غیره) توصیه شده است.

ب. مبادله ثروت یعنی تجارت و داد و ستد توصیه شده است.

ج. مصرف رساندن از نظر شخصی در حدود احتیاجات فردی خالی از هر نوع تجمل و اسراف كه مفسد انسان است توصیه شده است.

د. تبذیر و اسراف و تضییع آن ممنوع است.

ه. مقررات سخت قضایی و جزایی در مورد حیف و میل ها و سرقتها و خیانتها وضع شده است.

و. دفاع از مال در حكم جهاد و كشته در این راه «شهید» تلقی شده است: الْمَقْتولُ دُونَ اهْلِهِ وَ مالِهِ ....

ز. برای مال بر انسان حقوقی قائل شده است.

ح. خود ثروت در كمال صراحت در قرآن كریم به عنوان «خیر» نامیده شده است: كُتِبَ عَلَیْكُمْ اذا حَضَرَ احَدَكُمُ الْمَوْتُ انْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْاقْرَبینَ «4»

.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 20 407 اقتصاد سالم ..... ص : 405

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 405

اقتصاد سالم

یكی از اصول اولیه اقتصاد سالم حیات و قابلیت رشد و نموّ ثروت است، همان طوری كه از شرایط اولیه یك اجتماع سالم اقتصاد سالم است. اقتصاد سالم یعنی اقتصاد قائم به ذات و بی عیب و غیرقائم به غیر. جامعه باید بنیه اقتصادی سالمی داشته باشد، مبتلا به كم خونی اقتصادی نباشد و اگرنه، مانند یك مریض كم خون و یا مریضی كه دستگاه قلب و جهاز دمویّه اش خراب است همیشه مریض خواهد بود. گمان نمی رود هیچ عالم و بلكه هیچ عاقلی منكر لزوم و ضرورت اقتصاد سالم باشد. از نظر اسلام هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم غیرقابل تأمین است. اسلام می خواهد كه غیر مسلمان در مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. این هدف هنگامی میسر است كه ملت مسلمان در اقتصاد نیازمند نباشد و دستش به طرف غیر مسلمان دراز نباشد، والا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی ولو آنكه اسم بردگی در كار نباشد. هر ملتی كه از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد اسیر و برده او است و اعتباری به تعارفهای دیپلماسی معمولی نیست. به قول نهرو:.

ملتی مستقل است كه جهش اقتصادی داشته باشد.

علی علیه السلام می فرماید:.

احْتَجْ الی مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اسیرَهُ، اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظیرَهُ، احْسِنْ الی مَنْ شِئْتَ تَكُنْ امیرَهُ «1»

.

[محتاج هركه شوی اسیر او خواهی بود؛ بی نیاز از هركه گردی با او برابر خواهی شد؛ و هركه را مورد نیكی و احسان خود قرار دهی فرمانروای او خواهی شد.].

اگر ملتی كمك خواست و ملتی دیگر كمك داد خواه ناخواه اوّلی برده و دومی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 406

آقاست. چقدر جهالت و حماقت است كه آدمی ارزش سلامت بنیه اقتصادی را درنیابد و نفهمد اقتصاد مستقل، از شرایط حیات ملی است. این یك مطلب.

مطلب دیگر اینكه اسلام همواره روش وسط و معتدل را پیش می گیرد و این جهت ناشی از جنبه همه جانبه بودن اسلام است. دو روش افراطی و تفریطی به چشم می خورد. یكی اساساً ارزش سلامت بنیه اقتصادی را درك نمی كند و طرفدار فقر است و خیال می كند همین طور كه فقر برای فرد عیب نیست برای جامعه هم عیب نیست. اولًا برای فرد هم به یك معنی عیب است و اگر هم برای فرد عیب نباشد برای اجتماع عیب است. و دیگری كه به ارزش اقتصاد پی برده است دیگر همه چیز را فراموش می كند و معتقد است منبع درآمد تمایلات بشر است و هر چیزی كه تقاضایش وجود داشت و میل به خرید آن در مردم بود و پول درآور بود باید عرضه داشت؛ تقاضا علت تامّه جواز عرضه است ولو اینكه عرضه مواد مهلك یا مضعف جامعه باشد. جامعه ای بیماری بادبادك و اسباب بازی و لوازم تجملی دارد، مانند مریضی كه اشتهای چیزی دارد كه برایش مضر است. جامعه ای بیماری اتومبیل دارد، مانند بیمار مستسقی یا طفل مبتلا به قی و اسهال كه تقاضای آب دارد و صاحب آن فقط به دلیل اینكه در مقابل این آب پول داده می شود مرتب آب می دهد و جیب خود را از پول پر می كند. بالاتر اینكه تقاضای كاذب به وجود می آورد؛ هروئین می سازد و راه درآمد هنگفت به وجود می آورد و مرتب هروئینی می سازد؛ به دلّال می گوید: از هر ده نفر مبتلا به اندازه یك نفر متعلق به شخص خودت، از هرچه فروش كردی ده یك مال خودت. ولی اسلام مكاسب محرّمه دارد، قبل از هر مسئله ای در مكاسب، مكاسب محرّمه را عنوان می كند؛ فروختن بت و صلیب را حتی به غیرمسلمانان تحریم می كند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهی را مطلقاً تحریم می كند، فروش كتب ضلال را تحریم می كند، بیع سلاح للاعداء را تحریم می كند. اسلام تدلیس ماشطه و مجسمه سازی، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائی و مدحی، غش، لغو و لهو، قمار، قیادت، قیافه، كهانت، مَدْح مَن لایستحق المدح، نجش، اعانت ظالمین، ولایت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اكتساب به واجبات، و ... را تحریم می كند. از همه اینها [آشكار می شود كه ] تز اسلام این است:

منبع درآمد تمایلات و خواسته های مردم نباید باشد، مصالح عمومی باید باشد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 407

به تعبیر فقها خرید و فروش چیزی جایز است كه «منفعت محلَّله مقصوده» داشته باشد. این اقتصاد اقتصادی است واقع بینانه و مرتبط به اخلاق و تربیت بشر. پس در عین اینكه اسلام طرفدار ازدیاد ثروت است و ثروت را وسیله تأمین هدفهای عالی خود می داند، به همین دلیل كه هدف، عالیتر از خود ثروت است راه درآمد را تمایلات و تقاضا نمی داند، مصلحت را راه می داند. اما در اقتصاد جدید این گونه محدودیتها وجود ندارد، خصوصاً اقتصاد سرمایه داری. از صادراتشان می توان حقیقت را فهمید كه از مملكتهای نیازمند مثل ایران چه می برند و چه تحویل می دهند.

مطلب سوم این است كه همان طور كه نباید از هر راهی به دنبال ثروت بود، نباید سیستم اقتصادی به شكلی باشد كه رشد و نموّ را متوقف و فلج كند و جلوگیری نماید. از جمله چیزهایی كه مانع رشد است، به عقیده ما تز «كار به قدر استعداد و مخارج به قدر احتیاج» است كه لازمه اش اشتراك مردم در منافع یكدیگر است. این چند عیب دارد: اولًا برخلاف فطرت و طبیعت است. پیوستگی طبیعی افراد بشر به حد اجزاء یك پیكر نیست. ثانیاً این خود نوعی استثمار است. ثالثاً جلوی فعالیت و نشاط را می گیرد. بشر آنگاه نشاط كار پیدا می كند كه بداند نتیجه كارش به خودش برمی گردد. چرا اداریها اهل سَنبل اند؟ به قولی مرض اداره دارند؟ چون ایمان كه ندارد و درآمدش و ترقیاتش هیچ كدام با فعالیتش بستگی ندارد؛ برعكس، درآمدش با انجام كارهای غیرمشروع از باندبازی و حقه بازی و رشوه مالی و احیاناً العیاذ باللَّه رشوه ناموسی است.

خوشا به حال اجتماعی كه سیستم اقتصادیش به شكلی باشد كه راه درآمد منحصر باشد به فعالیت، و آثار فعالیت فرد هم مخصوص خودش باشد. بدا به حال اجتماعی كه كار در آن اجتماع صرف نمی كند اما بورس بازی و كارهای غیرتولیدی و كارهای انحرافی در آن صرف بكند «1» و بالاخره فعالیت مفید و سالم راه درآمد نباشد؛ و نیز بدا به حال اجتماعی كه هرچند راه درآمد غیرمشروع را بسته است اما راه درآمد مشروع را از نظر شخصی نیز باز نگذاشته و تز «كار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج» را پیش كشیده است. جَلَّ الاسلام كه هم طرفدار مالكیت

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 20 408 اقتصاد سالم ..... ص : 405

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 408

اختصاصی است و هم تربیت ایمانی دارد و راه درآمد غیر مشروع را بسته است.

ما هیچ احتیاجی نداریم به تزی كه از آن سوی دیوار آهنین یا از ماوراء بحار برای ما بیاورند، تز اسلام كافی است. ما باید به طور قطع بدانیم كه از راه مشروع صد پارچه ملك درست نمی شود. در حدیث است كه: «ده هزار درهم از راه مشروع جمع نمی شود» «1». البته این، نسبت به زندگی آن روز است؛ مقصود این است كه همیشه درآمد مشروع حد معینی دارد و بالاتر از آن از راه مشروع به دست نمی آید؛ نه اینكه اگر به دست آمد باید از او گرفت. غلطترین تزها تحدید مالكیت است. ما سر جوال را ول كرده ایم و اصل «مِنْ أَیْنَ لَكَ هذا» را فراموش كرده ایم و از راه تحدید و اشتراك می خواهیم وارد شویم. تز «مِنْ أَیْنَ لَكَ هذا» كه تز عمر است از تز تحدید مالكیت یا اشتراك بسیار ارجمندتر است «2».

***. خلاصه و كلاسه مطلب اینكه: اسلام طرفدار تقویت بنیه اقتصادی است اما نه به عنوان اینكه اقتصاد خود هدف است یا تنها هدف است، بلكه به عنوان اینكه هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم و نیروی مستقل اقتصادی میسر نیست؛ اما اسلام اقتصاد را یك ركن از اركان حیات اجتماعی می داند، لهذا به خاطر اقتصاد به سایر اركان ضربه و لطمه نمی زند. اسلام طرفدار این نظریه كه سرچشمه درآمد تقاضاها و تمایلات است نیست، بلكه معتقد است باید تمایلات با مصالح عالی و همه جانبه بشریت تطبیق بكند، از این رو فصل مهمی در اسلام هست به نام «مكاسب محرّمه».

درآمد مشروع از نظر اسلام یعنی درآمدی كه از طرفی محصول فعالیت شخص باشد یا لااقل جنبه استثمار نداشته باشد، و از طرف دیگر از لحاظ مصرف، قابلیت مصرف شدن مشروع و مفید داشته باشد و به اصطلاح فقها جنس مورد معامله دارای «منفعت محلَّله مقصوده» باشد؛ به عبارت سوسیالیستها هدف منافع اجتماع باشد نه پركردن جیب شخص.